چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی ز ابتدای هفته من به جمعه چشم بسته ام دوباره صبح و ظهر نه غروب شد نیامدی خلیل آتشین سخن تبر به دوش و بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
نویسنده: |
جمعه 85 اسفند 4 ساعت 4:11 عصر
|
|
دلنوشته های شمادلنوشته
|
همه دار و ندار پریشان
|